
مقربین، محسنین و اهل دنیا
در ادامۀ بحث عرفان ولایی (جلسۀ 21، 29 محرم 1446) به تبیین موضوع «مقربین، محسنین و اهل دنیا» میپردازیم.
در جلسات گذشته تمامیت و کمال انسانی را تبیین کردیم و گفتیم تمامیت یعنی شیئی در سیر رشدش به مرحلهای برسد که آمادۀ بهرهبرداری شود و کمال آنجاست که از آن بهرهبرداری شود. در این مسیر یه انسان کامل که اسمی از اسماء الهی بود رسیدیم و بیان کردیم از آنجا که این اسم در خفاست برای ظهورش نیاز به زمینهسازی دارد و بهترین بستر برای ظهور انسان کامل را انقلاب اسلامی ایران معرفی کردیم و مسئولیت خودمان را در این ظهور، طی کردن مراتب انسانی از جماد، نبات، حیوان و رسیدن به روحانیت و سپس به نورانیت قلب و در نهایت مظهر ولی شدن معرفی کردیم. کیفیت و خصوصیات این عوالم را یکبهیک از نگاه امام خمینی و علامه طباطبایی(قدسسرّهما) بررسی کردیم. دانستیم گرچه مقام رسالت و نبوت مخصوص انبیاء است و با آمدن خاتم پیامبران بابش بسته شده، اما رسیدن به ولایت و مظهر ولی شدن محدود به زمان، مکان و یا شخص خاصی نیست و تمام انسانها در رتبۀ وجودی خودشان میتوانند به کمالات عالیۀ الهی دست یابند.
در ادامۀ شناخت انسان ولایی از دیدگاه علامه طباطبایی(رحمةاللهعلیه) باید گفت ایشان رتبههای وجودی انسانها را در زمینۀ بریدن از عالم ماده به سه قسمت تقسیم میکنند و درنهایت، تنها یک گروه را یاران انسان کامل برای ظهور دین خدا معرفی میکنند؛ یارانی که از دیگران دستگیری کرده و زمینهساز، فرمانده و سرباز امام زمان(عجلاللهفرجه) هستند و جهان را تغییر میدهند.
علامه در ابنباره میفرمایند: «بايد دانست كه مردم از نظر درجۀ انقطاع به سوى خدا و اِعراض از اين عالم مادى بر سه دستهاند: دستۀ اول انسانهاى تامّالاستعدادى هستند كه مىتوانند انقطاع قلبى از اين نشئه بيابند و با يقينِ تمام به معارف الهى روى آورند و به خداوند سبحان توجه كنند و اين چنين انسانى است كه مىتواند به مقام مشاهدۀ ماوراى عالم ماده و شهود انوار الهى نائل شود؛ مانند پيامبران(عليهمالسلام) و اين طبقه مقربانند»[1].
مقربان در زبان عرفان همان مجذوبین سالک هستند. بدین معنا که اینان ابتدا عشق، محبت و جذبۀ خداوند را در وجودشان مییابند و با این عشق به سمت خدا حرکت میکنند و اگرچه در روند حرکتشان فراز و نشیب زیادی وجود دارد؛ اما استقامت کرده و به سیرشان ادامه میدهند. این محبت به آنها کمک میکند بهراحتی از حدود و قیدهای حجب ظلمانی و نورانی آزاد شوند و به یقینی برسند که در رویارویی با سختیها و تضادهای عالم ماده و تکالیفی که خداوند برایشان قرار داده هیچ چون و چرایی در قلبشان پدید نیاید. مثلاً اگر خدا نماز و روزه را برای انسان، تکلیف قرار داده، سؤالهایی مانند چرا نماز بخوانم یا چرا روزه بگیرم برایشان پیش نمیآید. در نتیجه تمام وظایف را پذیرفته و انجام میدهند. به همین ترتیب در برابر سختیهایی مانند فقر مالی و یا از دست دادن عزیز و... هرگز سست نشده و انگیزهشان را از دست نمیدهند و با یقین، تسلیم امر خداوند میشوند. فقر و نیاز مقربان به خداوند غنی، آنچنان عمیق است و وجودشان را فراگرفته که هر چه خداوند برایشان بخواهد میپذیرند. با این نگاه، سختی و آسانی، خیر و شر و جلال و جمال همه در مسیر کمال برایشان شیرین است. این چنین انسانهایی توفیق مشاهدۀ ورای عالم ماده را مییابند و آنقدر قلبشان وسعت میگیرد که به غیب متصل میشوند و اراده و خواست خداوند را میبینند. بنابراین اندوهی ندارند که چه پیش خواهد آمد. مقربین همواره نگاهشان به ملکوت است و مصداق این آیه شدهاند: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[2]. در نتیجه سرّ حیات و مرگ، جنگ و صلح، جلال و جمال و... همه را یافته و از خداوند راضی میشوند. پس تمام تلاش و مجاهدهشان این میشود که پیوسته به عالم غیب، وصل باشند تا در جهاد با شیاطین درونی و بیرونی پیروز شوند.
قرآن در وصف این عده، چنین میفرماید:«عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»[3]. خداوند چشمهای را معرفی میکند که مقربون از آن مینوشند و از جنس ماده نیست؛ بلکه آبی ملکوتی به نام تسنیم است که جان مقربان را سیراب میکند و نوشیدنش نظر انسان را از دنیا برداشته و به ملکوت میاندازد. دستیافتن به شراب تسنیم برای مقربان، نشانگر رسیدن به رتبهای است که در آن مظهر ولایت میشوند.
دستۀ دوم در نگاه علامه، محسنین هستند که هدف را پیدا کردهاند و قدم در راه گذاشتهاند؛ ولی به طور کامل از عوارض دنیا رها نشدهاند و هنوز رشحاتی از روحیۀ دنیادوستی در آنان وجود دارد. هرچند تمامی تلاش خود را برای رهایی از ماده میکنند و آرزوی دل بریدن از این عالم را دارند؛ اما همواره بین خواست خود و خواست خدا در رفتوآمد هستند و قلبشان منتظر رهایی کامل است. با این بیان، محسنین، اهل یقین نیستند؛ اما میتوان آنها را در زمرۀ اهل ایمان شمرد؛ چرا که حداقل خدا را از ورای حجاب میبینند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در رابطه با احسان كه يكى از صفات مؤمنين و از منازل سلوک است، میفرمایند: «احسان اين است كه خدا را بهگونهاى عبادت کنی مانند اينكه او را میبينى»[4].
دستۀ سوم عامۀ مردم هستند که عقیدهشان خوب است و عناد با خدا ندارند؛ اما دچار روزمرگی و زندگی حیوانی شدهاند. علامه میفرمایند: «كسانى هستند كه نه جزء دستۀ اولند و نه از دستۀ دوم، و آنان ساير مردم و عموم آنان هستند. و اين دسته، به استثناى معاندان و منكران و نيرنگبازان، گروهى هستند كه مىتوانند عقايد درست و برحق در خصوص مبدأ و معاد را دريابند و بدان باور آورند و فىالجمله - نه بالجمله - بر طبق آن عقايد عمل كنند. و جهت اين مطلب آن است كه اين دستۀ اخير به زمين چسبيده و خاکنشين شده و به پيروى هوى و خواهش دل و دوستى دنيا پرداختهاند، زيرا دوستى دنيا و كالاى آن مايۀ سرگرمى بدان مىشود و موجب مىگردد كه هدف همۀ حركات و سكنات آدمى، فقط توجه به دنيا باشد و اين نيز به نوبۀ خود موجب آن مىشود كه نفس تنها به دنيا و كالاى آن بينديشد و همۀ توان خود را صرف آن كند و از ماوراى دنيا غفلت بورزد و از آن احوال و اعمالى كه در اثر اعتقادات درست پديد مىآيد غافل و بىنصيب گردد. پس توجه به دنيا موجب ركود و ايستايى نفس مىشود و عقايد درست را از تأثير و فعليت يافتن و به بار نشستن باز مىدارد»[5].
این گروه، تنها به ظاهر عبادات بسنده کردهاند؛ یعنی نماز میخوانند؛ اما توجه به نور نماز ندارند. عبادت میکنند؛ اما آثار خشوع در آنان دیده نمیشود. بنابراین همواره در معرض این خطر قرار دارند که با اندک تغییری فعل را نیز کنار بگذارند. مثال آن کسانی هستند که با عوض شدن محیط زندگی نوع حجاب و نمازشان عوض میشود.
درنهایت در نگاه علامه بهترین عمل، آن است که بنیاد آن بر اساس محبت و عشق خداوند بنا شده باشد و نه بر اساس نفسپرستی و این از صفات مقربین است که مظهر ولایت میشوند. از نکات ظریفی که علامه در بحث مظهریت عنوان میکنند اشاره به آیۀ «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»[6] است. به اعتقاد ایشان کل شیء تمام چیزهایی است که به وسیلۀ آن خدا را میشناسیم؛ از طبیعت و کیهان که همان آفاق است گرفته تا انفس. حتی عبادات نیز به خودی خود و صرف نظر از تأثیرشان بر نفس، هالک هستند و از بین میروند و تنها وجه خدا میماند. به عبارت دیگر تنها ولایت و اسماء خداوند است که بقا دارد و فانی نمیشود. پس تنها راه به بقا رسیدن، وصل شدن به این اسماء و مظهر شدن برای ولایت است. این میسر نمیشود مگر با کنار زدن شأن و روحیه و فرهنگ شخصی که در این صورت فقط همان شأنی که ولایت برای انسان قائل است یعنی بندگی باقی میماند.
شأن بندگی همان است که بر زبان امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه جاری شده است:
«إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لاَ تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لاَ تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِي»؛ اى خدا كسى كه محاسن و خوبیهايش بدى است پس چگونه زشتى و بدیهايش بد نخواهد بود و كسى كه حقيقتهايش دعوى باطل است چگونه دعوى بىحقيقتش باطل نخواهد بود.
در بخش دیگری از دعا میفرمایند:«أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَمَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْك»؛ آيا موجودى غير تو ظهورى دارد كه از آن ظهور و پيدايى تو نيست تا او سبب پيدايى تو شود تو كى از نظر پنهانى تا به دليل و برهان محتاج باشى.
بر اساس نگاه و فرهنگ امام که در این دعا دیده میشود سابقون و مقربون که مقام ولایت از قالب آنان ظهور کرده آنقدر به خدا یقین دارند که هرگز او را غایب نمیبینند. هیچگاه خدا از آنان دور نبوده که بخواهند در نمودها دنبال او بگردند. آنان در عمق وجود خود عشق خدا را دارند. بنابراین تمام بندگی و عبادتشان از روی محبت و عشق به خداست. با این محبت هر چه از جانب محبوب برایشان برسد شیرین و گواراست.
[1]- محمد حسین طباطبایی، ولایتنامه، ج1: روایت فتح، ص42
[2]- سورۀ اعراف، آیۀ 185: آيا در ملكوت آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده است ننگريستهاند.
[3]- سورۀ مطففین، آیۀ 28: چشمهاى كه مقرّبان [خدا] از آن نوشند.
[4]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج 67، ص196: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ».
[5]- محمد حسین طباطبایی، ولایتنامه، ج1: روایت فتح، ص43
[6]- سورۀ قصص، آیۀ88: و با خدا معبودى ديگر مخوان. خدايى جز او نيست. جز ذات او همه چيز نابودشونده است.
نظرات کاربران